|
گفتی بی خیالم باش کدام خیال و کدام آرزو من بی خیالم، بی خیال بی خیال دیشب با اولین گریه ابر هم صدا شدم امروز با خنده خورشید روحم گریست ناله کردم و حسرت زندگی کردن را کشیدم اما نه من هنوزم همانم، همان حس همیشگی همان وجدان و همان احساس خیال و آرزو رو چند سال پیش به یه دست فروش فروختم به قیمت گذافی حق با توئه من اونقدر پستم که هنوزم نگرانم و می ترسم ترس من از تنهایی نیست ترس من از سردرگمیست خسته ام دلم یک خواب راحت می خواهد بعد من با کی و کجا.... منو ببخش برای شادی روحم الفاتحه بعد دو سال حق بده که نگرانت باشم نه به عنوان عاشق بلکه به عنوان یه رهگذر. نظرات شما عزیزان:
|